رسنـ خاطره ها

مشخصات بلاگ
رسنـ خاطره ها

..: بسـم‌ الله الرحمـن الرحیـم :..

غرض،نه نوشتن ترجمه‌ است بر آفتاب و نه-نعوذ بالله-تفسیر برأی کلام خدا. که این سیاهه، به مثابه نجوای یکی از
اهالی زمسـتان است با خردادِ کلام خدا و لاغیـر.

  • http://sound.nasr19.ir/index.php?id=2&mp3=http://setfa.net/images/hcek9qbbcu6t4z1i9bxi.mp3&as=1&ar=1&volume=100
پیوندهای روزانه

آیا کلام را می توان از جنس تفکر یا نوعی از انواع تفکر یا هم مرتبه فلسفه و عرفان در مراتب تفکر دانست؟

تفکر با آزادی حاصل می شود و متکلم اما در نگاه اول آزاد نیست و در قید دین است!ولی آیا فیلسوف و عارف مطلقاً آزاد هستند؟آزادی مطلق برای انسان،پارادوکسی بیش نیست و هرآنکس که آزاد از چیز است،در بند چیز دیگری است،مگر آنکه در عدم باشد و آیا انسان می تواند در عدم باشد؟انسان اگر با وجود نسبتی دارد محکوم به تقید است.پس آزادی دز اینجا،نه آزادی مطلق که زهائی از بند مشهورات و اهوای روزمره و ایدئولوژی ها است؛و دین نه از مشهورات است و نه از اهوای روزمره و نه ایدئولوژی.این رهائی،دردی دارد که هرکسی را توان تحمل آن نیست.

تفکر نوعی طلب است،طلب حقیقت؛این طلب آدمی را به حرکتوا میدارد،حرکتی که سلوک و سیر به آستان حق و حقیقت است،و در این راه پرمخاطره باید صبور بود و استقامت داشت،تا نیل به مقام اضطرار،آن وقت است که ظرفیت دریافت فیض الهی مهیا شده است و طالب حقیقت اگر واقعاً طالب باشد،حقیقت را می یابد،آن هم در درون خودش!!

با این اوصاف می توان تا حدودی درباره اینکه آیا فلسفه و عرفان و کلام از جنس تفکر هستند قضاوت کرد.فیلسوف و عارف و متکلم بسته به میزان طلب و نوع تعلقاتشان به وصال حقیقت یا جلوه هایی از آن و یا حجاب های آن نائل می شوند.

جمع کلام  فلسفه در آثار غزالی و فخر رازی آغاز شد و نصیرالدین طوسی حکمت مشاء و اشراق را با روح یک متکلم شیعه جمع کرد و در حکمت متعالیه ی ملاصدرا هر چهار طریق علم کلام و فلسفه و عرفان و تصوف در هیئتی تالیفی کنار هم نشستند و این هم نشینی چه در کتب و چه در اشخاص بعد از ملاصدرا ادامه یافت.شاید این شاهد تاریخی دلیل دیگری باشد بر اینکه می توان فلسفه و عرفان و کلام را از جهت مرتبه تفکر،هم شان دانست.

این سخنان نه کپی شده از جائی و نه به خاطر سرازیر شدن حجم بازدید کننده گانی به این وب و یا توجیهی بر پرداختن به مبحث تفکر برای من باشد،بلکه از آن روست که اگر نگران عصر بیخردی و زمانه ی دوری از تفکر و کشیده شدن حجابی از پی حجاب دیگر بر تفکر هستم و در این دوری از تفکر،تزلزل و سست شدن مقوام جامعه و عالم را می بینم و امید به آن دام که با تمسک به میراث فکری گذشته و هم سخن با متفکران در زمان حال،برای آینده خود راهی بگشایم،از ثمرات کار آنانی که «درد» دین داشته اند،غافل نشویم.در این صورت امید است که به بازخوانی سکولار تاریخ فکر و اندیشه مان آلوده نشویم و دربیابیم که فیلسوف و عارف و متکلم در تاریخ ما،همه درد دین داشته اند.

ادامه دارد...

نظرات  (۱)

  • رفیق شفیق
  • خودت خوب میدونی که
    کلام با یک (تناقص) میان تجربه و ایمان،میان زندگی و اعتقاد،میان جزئیات و کلیات و میان شهادت و غیب برای مومن آغاز میشه.
    جملات خودت رو که به آرمین گفتی:
    وقتی اتفاق تبدیل به حادثه بشه،روح ایمان جدا میشه،عهد نقص میشه و قلب میلرزه....
    پاسخ:
    درس اما...
    گاهی تو فاعلی نه منفعل و در این صورت تویی که حادثه را فرا می خوانی.
    فردا شب جواب این جمله رو کاملاً تو یه پست توضیح میدم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی