آره ! دلم عجیب هوای کودکی داره . دلم می خواد دوباره بچه شم . نه قداً و نه عقلاً ؛ که دلم نمی خواد قاطیه سیاست بازیه این بزرگترها بشم .
می خوام برم با عروسکهام بازی کنم نه اینکه آدمها رو عروسک کنم !
می خوام با دوستام قایم موشک بازی کنم نه اینکه شاهد مخفی کاریه عزیزانم باشم !
دلم می خواد اگه هوس یه سیب سرخ کردم برم از درخت توی باغ بابابزرگ بچینم و هیچ مادری از روی دلسوزی و به بهونۀ دل دردی که " ممکن است " بگیرم آن را از دستم نقاپه و چشمان مرا در حسرت شیرینیه آن چشم انتظار نزاره .
دلم می خواد تشنگیم رو فقط با یه لیوان آب رفع کنم نه اینکه به خاطر " کلاس " رانیه تلخی رو بخورم که فقط باید ته دلم از اینکه اونو تنها خوردم ناراحت باشم .
دلم می خواد وقتی میرم کنار آب کفشهای صندل دوست داشتنیم رو بکنم و بدوم سمت آب و سرمای اونو با تمام وجود حس کنم ؛ نه اینکه کنار آب بشینم و نگران این باشم که کسی منو نبینه ، که درست نشسته باشم ، که ....
دوست دارم روی چمنها قلت بخورم ، گلها رو با تمام وجود بو بکشم و به هر سمتی که می خوام بدوم ، بدون هیچ عاقبت اندیشی .
دلم می خواد وقتی با کسی دوست شدم فقط به خاطر خنده هاش و حالت قشنگ نگاهش دوسش داشته باشم ، به خاطر اینکه با هم قشنگ بازی کنیم نه اینکه بدونم چطوری بازیش بدم تا بهتر ازش استفاده کنم .
دلم می خواد هر وقت هر کسی رو خواستم ؛ توی ذهنم ، تو خیالم و توی حسم به اصل روح پاکش برسم .
دلم می خواد وقتی به یکی لبخند زدم اونم فقط جواب لبخندم رو بده نه اینکه روشو برگردونه و فکر کنه افکار منفی دارم .
دوست دارم هر وقت دلم می خواد از ته دل بخندم یا بلند بلند گریه کنم .
دوست دارم هر وقت دلم خواست و با هر کس که دوسش دارم حرف بزنم و از هر کسی بدم می یاد راحت بهش بگم ؛ نه اینکه به خاطر اینکه ممکنه بعداً به دردم بخوره باهاش یه جوری کنار بیام .
دلم می خواد .........
دوست دارم برگردم به کودکی ......!