در این دنیای وانفسا ما به گونه ای خاص زندگی میکنیم،؛گونه ای که در این دوره ی تاریخی امکان یافته است و تا قبل از این سابقه نداشته است،چیزهایی برای ما مهم شده که قبلاً درجه اهمیت پائین تری داشته و مسائلی داریم که قبلاً هرگز نداشته ایم،اما
- آیا این گونه ی خاص زندگی و مسائل خاصی که اکنون پیدا شده است،محدودیت ها و امکان های خاصی را برای تفکر رقم می زند؟
- آیا تفکر با تغییر نحوه ی زندگی و نیز با تغییر مسائل،تغییر می کند؟
- آیا همانطور که زندگی می کنیم فکر هم می کنیم؟
وقتی از رابطه ی زندگی و تفکر پرسش می شود،بی درنگ نسبت زندگی متفکر با تفکر وی به میان کشیده می شود.
- زندگی متفکرچه ارتباطی با تفکر وی دارد؟
- آیا زندگی اوست که تفکر وی را می سازد و سامان می دهد و او را به سراغ تفکری خاص راه می برد؟
- آیا تفکر اوست که زندگی اش را متحول می کند؟
- آیا یک متفکر باید خودش را برای تفکر آماده کند؟
از این به بعد هر روز به تشریح قسمتی از این مباحث و بحث های جدیدتری می پردازم،امیدارم شما هم کمک کنید!!!
"البته همین جا اعلام می کنم که تمام آنچه ذکر می شود حاصل ذهن من نیست"
ظهور سوژه حاصل نسبت خاصی میان انسان و هستی است